که یکدفعه خوردم به خواهرم...نمی دونین چه ترسی ورم داشت.انگار دنیا رو سرم خراب شده بود.خواهرم داشت گریه میکرد و منم قلبم تند تند می زد.بالاخره بابام اومد و خواهرم رو برد چسب زخم بهش داد.مامانم هم مرا دعوا کرد که چرا اینکار را کردی؟هان؟در کمال شگفتی دیدم که خواهرم گفت خودش دستش را برده و خودش دستش را زخم کرده بود.نیم ساعت بعد پرسیدم چرا مرا لو ندادی؟گفت من داداش خودمو هیچوقت لو نمی دم .منم که خیلی خوشحال شدم.سالها از اون ماجرا میگذره.ولی هنوز این داستان در خاطره ام مونده.امیدوارم خوشتون اومده باشه.
:: برچسبها:
خواهر خوب ,
زخم ,
لو ندادن ,
:: بازدید از این مطلب : 365
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1